مشکل از زمانی آغاز نشد که بازیکنانی نظیر کریستین کارمبئو یا دیگران از خواندن سرود ملی کشور فرانسه به طور عامدانه سر باز زدند. معضل بازیکنان دوملیتی یا دوشناسنامه ای قدمتی به اندازه تاریخ فوتبال مدرن دارد.
در حال حاضر حدود یک چهارم بازیکنان شاغل در لیگ انگلیس سیاهپوست هستند. این در حالی است که زمانی حضور چنین بازیکنانی در زمین های فوتبال با واکنش های بی ادبانه تماشاگران روبه رو می شد. تماشاگران اسپانیایی که چند ماه قبل به هنگام پا به توپ شدن بازیکنان سیاه پوست تیم ملی انگلیس در جریان دیدار دوستانه ای که در مادرید برگزار می شد، اقدام به تقلید صدای میمون می کردند، مطمئنا مبتکر این حرکات نژادپرستانه نبودند.
خود انگلیسی ها تاریخی سرشار از این گونه رفتارها دارند.
آرتور وارتون به عنوان اولین فوتبالیست سیاهپوست جهان وقتی در فصل 86 -1885 درون دروازه پرستون نورث اند می ایستاد و عنوان بهترین دروازه بان شمال انگلیس را به خود اختصاص داده بود، هرگز از آزارهای نژادپرستانه تماشاگران در امان نبود. آنها علاوه بر تقلید صدای میمون، جلوی پای وارتون موز می انداختند. پدرش دورگه گرانادا - اسکاتلندی بود و مادرش نیز از پدر و مادری اسکاتلندی و نیجریه ای به دنیا آمده بود.
پدر والتر تال نیز اهل باربادوس بود. تال نام مادر انگلیسی اش را فقط در چند سال اول زندگی یدک می کشید. او که خیلی زود یتیم شده بود، تحت نظر برادر بزرگتر به فوتبال روی آورد و در سال 1909 از کلپتون به تاتنهام و سپس به نورث امپتون رفت و تا جنگ جهانی اول در این تیم ماند.
با این حال سیاه پوست ها و دورگه ها تا قبل از ظهور جان بارنز هیچگاه نتوانستند احترامی برای خود نزد هواداران فوتبال دست و پا کنند.
3 سال پس از آن که این بازیکن چپ پا در ترکیب تیم ملی انگلیس در ورزشگاه ماراکانا به تیم ملی برزیل گل زد، کنی دالگلیش به عنوان مربی لیورپول او را با قیمت 900 هزار پوند از واتفورد خرید تا جای خالی ایان رؠ
|
|
|
|
| |
" در ترکیب تیم ملی سوئیس می توان از بازیکنان ترک تبار سراغ گرفت. مارات یاکین مشهورترین آنهاست. ... " |
 |
|
|
|
|
|
|
ش را که در سال 1987 به یوونتوس پیوسته بود، پر کند.
15 گل در 38 بازی کافی بود تا لیورپول با اتکا به هنرنمایی این بازیکن که سبک بازی او مثل رنگ پوستش شباهتی به انگلیسی ها نداشت، به قهرمانی دست یابد. لیورپول به لطف استیل برزیلی جان بارنز در 29 بازی نخست فصل بدون شکست ماند. او در سال 1988 از سوی نویسندگان و اتحادیه بازیکنان حرفه ای به عنوان بازیکن برتر سال انتخاب شد. ورزشکاران دوشناسنامه ای به سرعت جای خود را در تیم های مختلف ورزشی این کشور باز کردند.
برای نمونه می توان به هاوارد ایستمن اشاره کرد که اصلیتی گویانی داشت و یک بوکسور حرفه ای بود. پدیده اخیر بوکس حرفه ای این کشور نیز که در سن 17 سالگی در المپیک آتن صاحب مدال نقره شد، یک انگلیسی مادرزاد نیست.
امیرخان همان طور که از نام و چهره اش پیداست، اصلیتی هندی دارد. انگلیسی ها مدت هاست که با معضل بازیکنان دوشناسنامه ای کنار آمده اند. با نگاهی به فهرست بازیکنانی نظیر سول کمپل، ایان رایت، اندی کول، دیوید جیمز و ... که اصل و نسب همگی به جزایر کارائیب باز می گردد، می توان به سادگی صحت این ادعا را دریافت.
در حال حاضر کمتر قدرت اروپایی را می توان یافت که از بازیکن خارجی در تیم ملی سود نبرده باشد. حدود کمتر از یک دهه قبل تیم های ملی هلند، فرانسه، استرالیا و امریکا به پاتوق بازیکنان غیربومی تبدیل شده بود، اما استفاده از چنین بازیکنانی در انحصار این کشورها باقی نماند. در تیم های ملی ایتالیا، آلمان، ژاپن و حتی مکزیک و آرژانتین نیز می توان رد پای دوشناسنامه ای ها را جست وجو کرد.
مائورو کامورانزی اصلیتی آرژانتینی دارد و فقط با تبصره مادربزرگ ایتالیایی اش موفق شد پیراهن تیم ملی ایتالیا را به دست آورد. لیورانی نیز از مادری آفریقایی به دنیا آمده است و در تیم ملی ایتالیا سابقه بازی دارد.
در تیم ملی آلمان نمونه های بیشتری پیدا می شود. کوین کورانی شخصا یک شرکت چندملیتی است و اصالت او به کشورهای آرژانتین، آلمان و یکی دو جای دیگر برمی گردد. داریوژ ووژ لهستانی بود. آساموا با آن رنگ تند تیره هیچ شباهتی به نژاد ژرمن ها که نازیست ها تعصب خاصی به آن داشتند، ندارد. او اهل کشور غناست. میروسلاو کلوزه نیز اصلیتی لهستانی دارد.
ژاپنی ها که آمال فوتبال شان سرزمین برزیل است، هر چند وقت یک بار اقدام به شکار یک بازیکن برزیلی می کنند. راموس در دهه 90 و الکس در تیم فعلی ژاپن نمونه های برجسته اقبال ژاپنی ها به بازیکنان برزیلی محسوب می شوند.
در تیم رویایی فرانسه که از سال 98 تا 2002 چندین جام را فتح کرد. 7 بازیکن از 11 بازیکن اصلی دوشناسنامه ای بودند فرق این نمونه ها با سایرین در این است که برزیلی های ژاپنی اصالت برزیلی خود را حفظ کرده اند و صرفا به خاطر اقامت چند ساله در این کشور صاحب پاسپورت و شناسنامه ژاپنی شده اند.
یک سال و نیم پیش وقتی قطر ی ها دست به اقدام مشابهی زدند، با واکنش منفی
|
|
|
|
| |
" مائورو کامورانزی اصلیتی آرژانتینی دارد و فقط با تبصره مادربزرگ ایتالیایی اش موفق شد پیراهن تیم ملی ایتالیا را به دست آورد. ... " |
 |
|
|
|
|
|
|
بین المللی روبه رو شدند. آن ها که پیش از آن وزنه برداران بلغاری و دوندگان آفریقایی را به تابعیت خود درآورده بودند، مشکل شان این بود که قصد داشتند ملیت و تابعیت را با پول بخرند. قطری ها برای جذب 3 بازیکن برزیلی به نام های آیلتون، ده ده و لئاندرو پول کلانی پیشنهاد دادند که دست آخر این انتقال سر نگرفت و فیفا علیه این کار قوانینی را تصویب کرد. لبنان و اردن نیز از دیگر کشورهای آسیایی هستند که بازیکنانی غیربومی را به تیم ملی خود راه داده اند.
در ترکیب تیم ملی سوئیس می توان از بازیکنان ترک تبار سراغ گرفت. مارات یاکین مشهورترین آنهاست. ترک ها در تیم ملی آلمان هم نماینده داشتند و در گذشته ای نه چندان دور مهمت شول در تیم ملی این کشور بازی می کرد.
برای بسیاری از کشورهای دیگر نیز می توان چنین نمونه هایی ردیف کرد؛ مثلا مهاجم برزیلی در خط حمله تیم ملی بلژیک در جام جهانی 1986، یا بلانکو
|
|
|
|
| |
" در حال حاضر کمتر قدرت اروپایی را می توان یافت که از بازیکن خارجی در تیم ملی سود نبرده باشد. ... " |
 |
|
|
|
|
|
|
مهاجم تیم ملی مکزیک که در اصل برزیلی است.
این گونه بازیکنان در کشورهایی که صاحب فوتبال هستند، به سردی از سوی همبازیان شان مورد استقبال قرار می گیرند. حضور دکو برزیلی در ترکیب تیم ملی پرتغال باعث نیمکت نشینی بازیکنی محبوب به نام روی کوشتا شد.
لوییس فیگو نیز از تغییر تابعیت دکو بارها انتقاد کرد. قهرمانی تیم ملی فرانسه در جام جهانی 1998 و یورو 2000 واکنش های متفاوتی را برانگیخت.
ترکیب تقریبا غیربومی این تیم در انتخابات گذشته فرانسه نقش مهمی را ایفا کرد. راست گراهای افراطی با مقایسه درصد بیکاری با مهاجران شاغل در این کشور، به طور خاص به تیم ملی فوتبال فرانسه اشاره کردند و از این که برخی بازیکنان این تیم قادر به خواندن سرود ملی کشور نبودند ایراد گرفتند.
در نقطه مقابل، حزبی قرار داشت که با استفاده از همین ترکیب غیربومی و افتخاراتی که بازیکنان آفریقایی برای کشور فرانسه به ارمغان آوردند، سرانجام در رقابت های انتخاباتی به پیروزی رسید.
کریستین کارمبئو اهل کالدونیای جدید بود. ژورکائف اصالتی قزاق داشت و اصلیت زیدان به الجزایر برمی گشت. پاتریک ویرا (سنگال)، کلود ماکلله (مالی)، مارسل دزایی (غنا)، لیزارازو (باسک اسپانیا)، دیوید ترزگه (آرژانتین) و... نمونه های دیگر بازیکنان غیربومی نسل طلایی فوتبال فرانسه بودند، به طوری که زمانی 7 بازیکن ثابت از 11 بازیکن اصلی این تیم را دوشناسنامه ای ها تشکیل می دادند.
خارجی های هلند عمدتا از مستعمره این کشور واقع در سورینام به تیم ملی راه یافتند. رودگولیت، ادگار داویدز، کلارنس سیدورف، پاتریک کلایورت و تقریبا تمام رنگین پوست های سرشناس تیم ملی این کشور شناسنامه سورینامی داشتند.
در تیم ملی سوئد مشخصا می توان به مارتین داهلین سیاه پوست و زلاتان ابراهیموویچ (بالکان) اشاره کرد. برای یافتن نمونه در تیم ملی نروژ می توانید به رنگ تیره پوست بازیکنی به نام جان کاریو نگاه کنید.
آرژانتین حدود یک دهه قبل مدافعی اسکاتلندی تبار در ترکیب خود داشت و در حال حاضر گابریل هاینتزه که بازیکن ثابت سمت چپ خط دفاعی این تیم است، یک آرژانتینی خالص محسوب نمی شود.
در گذشته دورتر باز هم بازیکنان غیربومی در تیم های ملی کشورهای مختلف حضور داشتند. اوزه بیو آفریقایی از موزامبیک به تیم ملی پرتغال راه یافت. آلفردو دی استفانو که در تیم ملی آرژانتین سابقه بازی داشت، بازی در تیم ملی اسپانیا را نیز تجربه کرد. دوناتو که تا 40 سالگی در دپورتیوو لاکرونیا به فوتبال ادامه داد، یک برزیلی بود و چندبار پیراهن تیم ملی اسپانیا را بر تن کرد.
اما برای آن که پدیده بازیکنان دوملیتی بیشتر شفاف شود باید نگاهی به ترکیب تیم های ملی آمریکا و استرالیا انداخت. آمریکا در جام جهانی 1990 ایتالیا تیمی کاملا ناشناخته و کم امید بود. روزنامه نگاران آمریکایی این تیم را مسخره می کردند و به بازیکنان آن یک مشت گوسفند خارجی لقب داده بودند.
مسخره کنندگان، خود به خوبی می دانستند که این اصطلاح در مورد خود آنها هم صادق است و در واقع به جز جو سرخ پوسته و گاو نشسته هیچکس در آمریکا نمی تواند ادعا کند که یک بومی تمام عیار است. همه آنها اصلیت هایی اروپایی، آفریقایی یا آسیایی دارند، الکسی لالاس یونانی بود و از پیشوند ها و پسوندها و چهره های سایر بازیکنان تیم ملی آمریکا هم می شد اصالت غیربومی این تیم را اثبات کرد.
در ورزش های تنیس و بوکس این ترکیب غیربومی نمود بیشتری دارد. آندره آغاسی اصالتا ایرانی است و نسبت مایکل چانگ به چین می رسد.
به هرحال، به نظر می آید که کشورهای صاحب ورزش و صاحب فوتبال با اپیدمی بازیکنان دوملیتی و چندملیتی به طور کامل خو گرفته اند و به جای آن که به شناسنامه نژادی طرف نگاه کنند، توانایی های ورزشی او را مدنظر قرار می دهند. شاید آنها از سهراب سپهری الهام گرفته باشند که می گوید: نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند، به سفالینه ای از خاک سیلک .
نسبم شاید...
... هرکجا هستم، باشم،
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین (و فوتبال) مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت