باز هم همان زمان همیشگى. نه، هالووین را نمى گویم. منظورم پایان تقویم فوتبال و جوایز آن است؛ زمانى که مجریان این دو جایزه سعى مى کنند تا به هر ترتیبى یکدیگر را از راه به در کنند. اوایل هفته گذشته لیست ۵۰ کاندیداى توپ طلا یا همان جایزه بهترین بازیکن اروپا اعلام شد این جایزه که با رأى هیأتى از روزنامه نگاران اروپایى به نفر برنده در روز بیست و هشتم نوامبر داده مى شود، تلاشى براى سایه انداختن روى جایزه بهترین بازیکن جهان است که دو هفته بعد از این تاریخ به برنده داده مى شود. نسخه فیفاى جایزه فرانس فوتبال طى رأى گیرى از مربیان تیم هاى ملى و کاپیتان هایشان به برنده اهدا مى شود. هرکسى یک رأى دارد. این به این معناست که کاپیتان و مربى کیپ ورده یا جزیره کوک به همان میزان رأى دارد که دیوید بکام و اسون گوران اریکسون. اشتباه نکنید. این جوایز بیشتر یک رقابت بر سر شهرت است. واضح است که این شهرت و فضاى تبلیغاتى آن نه فقط در مورد برنده (که همیشه پر سر و صدا است) بلکه در مورد نامزدها هم اهمیت دارد. بنابراین شاید دلیل اصلى و واقعى براى اینکه لیست نامزدها ارایه مى شوند این باشد که عده اى انتخاب هایى پوچ انجام مى دهند و مثلاً راسل لتپى را به عنوان بهترین بازیکن جهان انتخاب مى کنند. با داشتن لیستى متشکل از چند بازیکن، رأى دهندگان مجبور مى شوند تا انتخابى منطقى داشته باشند.
نگاهى کوتاه به لیست نامزدهاى این دو جایزه (۳۰ نفر براى بهترین بازیکن جهان و ۵۰ نفر براى توپ طلا)، بحث برانگیز بودن این مسأله را نشان مى دهد. براى مبتدیان شاید این طرز فکر به وجود آید که هرکس در لیست بهترین بازیکن جهان قرار مى گیرد، در لیست توپ طلا هم هست. این طور نیست. کافو، نستا و اوکوچا در لیست توپ طلا جا ندارند. نباید هم باشند چون هر آدم سالمى مى داند که هیچ کدام از این دو، فصل پیش بهترین بازیکن جهان نبودند. این بحث در مورد آن بازیکنانى که در لیست توپ طلا قرار دارند اما در جمع بهترین هاى جهان نیستند هم صدق مى کند. درواقع به طور کلى این قضیه وقتى جذاب تر مى شود که به افراد حاضر در این جمع نگاه مى کنیم. گرگورى کوپه (دروازه بان خوبى است اما بى خیال او شوید)، کریس (کدام آدم احمقى مى گوید که او فصلى بهتر از نستا داشته؟) یا مایکل اوون؟ با این حال، حداقل لیست بلندتر توپ طلا به ما این امکان را مى دهد تا قهرمانان نسبتاً بى سر و صدا را بشناسیم. کسانى که بدون آنها باشگاه هایشان نمى توانستند فصل پیش قهرمان شوند. بازیکنانى مثل کلود ماکه له له، جان ترى و پترچک در چلسى (هیچ کدام از این سه نفر در لیست فیفا جاى ندارند اما در عین تعجب هم تیمى شان دیدیه دروگبا در این لیست هست) فابیو کاناوارو در یوونتوس (گرچه نشانى از جان لوکا زامبروتا و عملاً هیچ دفاع چپى به غیر از روبرتو کارلوس نیست)، ژاوى از بارسلونا و روى ماکاى از بایرن.
در واقع، خیلى مسخره و غیر قابل فهم است که چطور روى ماکاى این همه نادیده گرفته شده است. مرد هلندى یکى از باثبات ترین گلزنان سال هاى اخیر است و به عقیده خیلى ها بهترین بازیکن براى بازیهاى مبتنى بر ضدحمله. با این حال، او همواره پشت سر هم تیمى هایش چون رود فان نیستلروى قرار دارد. مهاجم یونایتد یکى از معدود بازیکنانى است که فقط به خاطر خودش در هر دو لیست جا گرفته در حالى که فصلى بدون جام را تجربه کرده، اوایل آن حتى مصدوم بوده و علاوه بر تمام اینها از استانداردهاى خودش پایین تر بوده است. همین قضیه در مورد حضور اتفاقى مردان رئال (به جز رونالدو البته) یعنى بکام، زیدان و رائول صدق مى کند. پاول ندود با یوونتوس قهرمان لیگ شده اما در قیاس با نمایش فصل گذشته اش (زمانى که به درستى توپ طلا را دو سال پیش به دست آورد) بیشتر به عنوان مسافر همراه تیم اش بوده تا بازیکن. آرین روبن در سال ۲۰۰۵ کارش را فقط با ۱۲ بازى لیگ آغاز کرد؛ بازیهایى که نمى تواند براى حضورش در هر دو لیست کافى باشد. شما مى توانید این ارزیابى ها را هر روز و به صورت هاى مختلف انجام دهید اما این مسائل اصلاً اهمیتى ندارند. جایزه به نامى بزرگ از باشگاهى بزرگ مى رسد؛ کسى که بیشتر در بازیهاى تلویزیونى ظاهر شده و در شرایط ایده آلش یک عنوان هم به دست آورده باشد (یا نزدیک آن شده باشد). از دید من این عنوان به رونالدینیو، استیون جرارد یا آندره شوچنکو مى رسد. خیلى سخت است که در مورد این سه نفر بحث کنیم. خوب است که به یاد داشته باشیم که بیشتر از اینکه این جایزه به شایسته ترین بازیکن برسد، به کسى مى رسد که در بهترین زمان و بهترین موقعیت مکانى قرار داشته باشد و به روز مى درخشد. چیزى که شبیه زندگى واقعى است.